بلاگ كتابك

گربه بازيگوش كتاب «چستر!» با ماژيك‌اش از روي جلد به خواننده لبخند مي‌زند و شيطنت او را در پايين جلد مي‌بينيم كه نام نويسنده و تصويرگر كتاب را خط زده و نام خودش را نوشته.

دعواي ميان ملاني و چستر از داخل جلد آغاز مي‌شود. ملاني از نوشتن قصه‌اي درباره يك موش مي‌گويد كه چستر نمي‌گذارد او بنويسد. او چستر و ماژيك قرمزش را مزاحم مي‌داند و دنبال راهي است تا كل ماجرا را در دست بگيرد اما چستر كه اجازه نمي‌دهد! ملاني چستر را يك گربهٔ بي‌تربيت و يك گلوله پشمي خودخواه خطاب مي‌كند كه هميشه مي‌خواهد حرف آخر را بزند. حتي به‌خاطر رفتار او از خوانندگان معذرت مي‌خواهد. چستر هم تقديم‌نامه ملاني را در كتاب تغيير مي‌دهد و جاي‌اش نام خودش را مي‌گذارد: «براي چستر كه بدون او نمي‌توانستم اين كتاب را بنويسم.» و ما نيمه بدن چستر را مي‌بينيم كه درون قصه مي‌رود. ملاني آغاز مي‌كند: «روزي روزگاري موشي بود...» و چستر موش را از قصه بيرون مي‌اندازد: «موش چمدان‌هاي‌اش را بست و رفت...» و خودش در قصه ساكن مي‌شود. ملاني هم با موش، سگي بزرگ به قصه مي‌آورد. اما اين چيزها چستر را نمي‌ترساند چون براي سگ مي‌نويسد كه گياه‌خوار است و هر دو را به خانه‌اي بيرون شهر مي‌قرستد و شروع مي‌كند به تعريف از خودش! اما ملاني باران مي‌فرستد و همه نوشته‌هاي چستر را مي‌شويد و باز دعواي آن‌ها تا پايان كتاب ادامه مي‌يابد.

كتاب «چستر!» شما را به دنياي جديدي در داستان‌نويسي براي كودكان دعوت مي‌كند. حضور چستر در همه جاي كتاب براي كودكان هيجان‌انگيز است. چستر در همه جا در كار ملاني دخالت مي‌كند و نمي‌گذارد او قصه‌اش را بنويسد و شخصيت‌ها را از قصه بيرون مي‌كند. اين قدرت‌نمايي چستر كه شخصيتي خيالي است با ملاني كه واقعي است، دنياي جديدي را به كودكان نشان مي‌دهد و خيال‌پردازي را در آن‌ها رشد مي‌دهد.

درباره نويسنده و تصويرگر كتاب «چستر!»

ملاني وات در شهر مونترال كانادا زندگي مي‌كند. او نويسنده و تصويرگر چند كتاب كودك است مانند مجموعه «سنجاب ترسو»، «آگوستين»، «لئون آفتاب پرست»، «بازگشت چستر!» و «يادگيري با حيوانات است.»

چستر از زبان خودش: اين خانم اسمش چي بود؟ را فراموش كنيد. چستر نويسنده و تصويرگر واقعي كتاب است. كتابي كه خود چستر آن را تحسين كرده است.