آسفالتي ها
آسفالتي ها
«شايدي» بانام اصلي «جس» دختري ۱۵-۱۶ ساله است كه بيماري پيسي دارد و تمام بدنش لكه لكه است او كه از خانه فراركرده، فرزند نامشروع مادري معتاد است كه در گذشته در سيرك كار مي كرده است. مادر كه از پس مخارج شايدي و ديگر بچه هايش برنمي آيد او را از خانه بيرون مي كند و شايدي به خيابان هاي نيويورك پناه مي آورد.
شايدي همراه با «تومورو»، «خرمگس»، «رنگين كمان»، «جواهر» ، «اوجي» و «اشكي» گروهي به نام «آسفالتي ها» را كه ۱۲ تا ۲۱ ساله هستند را تشكيل داده اند. هر كدام از آن ها به دليلي از خانه فرار كرده و به خيابان ها آمده اند و هر يك قربانيان خشونت هستند كه اكنون با دزدي، گدايي، روسپي گري، فروش مواد مخدر و ... روزهاي خود را سپري مي كنند.
نوجوانان بي گناهي كه براي به دست آوردن يك روز سرپناه يا يك لقمه نان هركاري مي كنند، اغلب روي روزنامه مي خوابند و در روزهاي سرد زمستاني در سطل هاي آشغال آتش روشن مي كنند تا خود را گرم كنند. آن ها چاره ي ديگري جز بزهكاري ندارند. اغلب شخصيت هاي فرعي داستان همچون «بابي» نگهبان كتابخانه نسبت به اين بچه ها بدبين و خشن هستند و به دنبال سوء استفاده از آن ها مي گردند. اما برخي از بزرگسالان نيز با آن ها مهربان هستند، از جمله «آنتوني» كتابدار و يا برخي از رهگذراني كه به آن ها پول و يا غذا مي دهند.
مخاطب همپاي آن ها گرسنگي، سختي و درد مي كشد و به همين دليل مخاطبي كه آن را زيسته عواقب اين گونه زندگي ها را مي داند.
كشمكش شخصيت ها با طبيعت، با خود، خانواده، بيماري، فقر و اعتياد است. داستان داراي اپيزود است و در هر اپيزود يكي از آن ها در پي سرنوشت مرگبار خود از صحنه ي زندگي محو مي شوند. اما در نهايت شايدي كه سرنوشت دوستانش را مي بيند به كمك آنتوني كتابدار سعي مي كند به اشكي، تنها باقيمانده ي گروه كمك كند تا به نزد خانواده بازگردد و در نهايت خود نيز تصميم مي گيرد به گروه همزيستي نوجوانان برود و زندگي جديدي را آغاز كند. داستان بسيار حس برانگيز، عاطفي و در عين حال تلخ است اما منعكس كننده ي واقعيت هاي جوامع است.
خواندن كتاب براي اوليا، مربيان، خانواده ها و نوجوانان به منظور شناخت دنياي كودكان و نوجوانان و عواقب ناشي از فرار و اعتياد و عدم تعهد نسبت به فرزندان توصيه مي شود.
تاد استراسر متولد ۱۹۵۰ نويسنده اي آمريكايي و تحصيل كرده ي رشته ي ادبيات است. او در دهه ي ۷۰ قرن بيستم خبرنگار بود او اغلب از ناهنجاري هاي اجتماعي نوشته است.
از ديگر كتاب هاي منتشر شده اين تاد استراسر:
- فاجعه در دبيرستان ميدلتاون با ترجمهي ناصر زاهدي (نشر افق)
- موج. نويسنده مورتون رو با ترجمه ناصر زاهدي (نشر پيدايش)
- كمك! من در جسم رئيسجمهور گير افتادم. با ترجمه ليلا هدايتي (موسسه فرهنگي نشر رامين)
تا به ساختمان خالي برسم، دوباره خيس بودم و ميلرزيدم. از پلهها كه بالا رفتم، "طاعون" واق واق كرد، ولي بقيه روي زمين يا روي تشك لاي پتو و لباسهاي ژنده و تكه پارههاي ملافهها خواب بودند. دنبال رنگين كمان گشتم، اما نبود. چند تا لباس كهنه، شلوار و پيراهن پاره جمع كردم و از آنها براي خودم لانهاي ساختم و تويش خريدم. تقريبا تمام شب قبل دنبال رنگين كمال گشتم، اما او را پيدا نكردم. خيلي نگرانش بودم. ولي با شكم پر از دونات ميتوانستم خوب بخوابم.
_ شايدي بلند شو!
يك نفر شانههايم را تكان داد. چشمهايم را باز كردم. نفسم در آن اتاق تاريك مثل ابر بود. هوا خيلي سرد بود. نميتوانستم جلوي لرزم را بگيرم، دندانهايم را به هم فشار ميدادم تا به هم نخورند.
اشكي روي من خم شده بود و گفت: «تومورو براي امشب دو تا كارت ورودي مجاني براي كريدل گير آورده.»
_ چطوري؟
خميازه كشيدم...
- ناصري زاهدي
- مجموعه نوشته هاي مناسب براي خانواده
- مجموعه نوشته هاي مناسب براي ۱۳ سال به بالا
- تاد استراسر
- ناصري زاهدي
برچسب: معرفي كتاب كودك، معرفي كتاب كودك و نوجوان، معرفي كتاب كودك 13 ساله، معرفي كتاب كودك 14 ساله، معرفي كتاب كودك 15 ساله، كتاب هاي ادبيات داستاني براي كودكان، ،