بلاگ كتابك

«آنا» دختر ۱۲ ساله كلاس هشتمي است كه در شب تولد برادرش «بن» در خانه حضور دارد و شاهد به دنيا آمدن و نگراني پدر و مادر و پزشك اورژانس است. بن با معلوليت «هيدروسفالي» يعني معلوليت شديد ذهني و جسمي به دنيا مي آيد. معلوليتي كه زياد اميد به زندگي برايش وجود ندارد. اما آنا عاشق بن مي شود و از دوستان و نزديكان خود دور مي شود تا به بن رسيدگي كند و او را آموزش دهد.

مادرش زني خسته است و درگير كارهاي بن و البته كمي بداخلاق با آنا، اما آنا اين خشم را مي پذيرد و حتي واكنش هاي بد و منفي همكلاسي هايش را هم قبول مي كند، چون هدف ديگري دارد و آن آموزش توام با عشق است به بن. شبي بن به خاطر مبتلا شدن سرماخوردگي شديد از دنيا مي رود و دنياي آنا هم خالي مي شود. اما آنا اين عشق به كودكان معلول را در پرستاري از يك دختر ۴ ساله ي مبتلا به اوتيسم به نام جكي و آموزش او ادامه مي دهد.

داستان با زباني عاطفي و توصيفي مشكلات و مسايل كودكان با نيازهاي ويژه را بيان مي كند. در اين داستان خود كودك شخصيت اصلي نيست بلكه وجود او و تاثيرش بر هر يك از افراد خانواده، موضوع اصلي داستان مي شود با پرداختي روانشناختي و موشكافانه.

در كنار موضوع اصلي، موضوع هايي همچون روابط سالم دخترها و پسرها در مدرسه، چگونگي پيروز شدن بر عدم اعتماد به نفس در دوران نوجواني، عشق هاي يك طرفه در نوجواني و رويا پردازي هاي اشتباه درباره آن، چگونگي رويارويي با مرگ عزيزان و از همه مهمتر توجه به كودك معلول به عنوان فرد قابل آموزش مطرح مي شود.

اين كتاب علاوه بر برگزيده شدن در سال ۲۰۰۴، نامزد جايزه ي كارنگي و برنده ي جايزه ي كتاب كودك انگلستان است.