بلاگ كتابك

مي گويند كسي كه روز يكشنبه به دنيا بيايد خوش شانس است. اما اين موضوع در باره ي دخترك صدق نمي كند. پدر و مادرش را هرگز نديده است و در يك پرورشگاه زندگي مي كند. او حتي پدر و مادر عاريه اي هم ندارد.

همه ي بچه هاي پرورشگاه به جز او و كارلي، پسربچه ي كوچكي كه معلوليت ذهني دارد پدر و مادر عاريه اي دارند كه يكشنبه ها به دنبالشان مي آيند و آن ها را گردش مي برند.

آن ها پس از برگشتن داستان هاي هيجان انگيز بسياري دارند كه براي دخترك تعريف كنند. او هم در آرزوي اين است كه يك خانواده داشته باشد. سرانجام روزي او هم صاحب مادر عاريه اي مي شود. اما مادر عاريه اي او (اولا) با بقيه فرق مي كند. او نويسنده ي كتاب كودكان است. خانه اي كه در آن زندگي مي كند بسيار كوچك است و ماشيني ندارد. اما بسيار مهربان است و دخترك لحظه هاي خوشي را كنار او مي گذارند. سرانجام او و كارلي را به فرزندخواندگي مي پذيرد و خوش شانسي متولدين روز يكشنبه شامل حال او هم مي شود. داستان بر نياز كودكان به عشق و دوست داشته شدن تاكيد مي كند. وقتي كه دخترك عشق و محبت دريافت مي كند، او نيز مي تواند كالي را به عنوان برادر بپذيرد و اولا را با او شريكش شود.